نتیجه گیری

راه دیگه ای که نیست. فقط کاش سریع تر ببینم.

۰ ۰ ۰ دیدگاه

متن 2

دلتنگ درس خواندن و دلتنگ دانشکده ام.

۰ ۰ ۰ دیدگاه

متن

دو سه روز دیگر، سال کاری جدید شروع می شود و من دوباره نمی توانم اینجا چیزی بنویسم. احتمالاً دوباره نمی توانم به خودم فکر کنم. به زندگی ام. فقط سگ دو بزنم تا کارهای شرکت انجام شود تا بتوانم خرج زندگی ام را در بیاورم و دوباره تا به خودم می آیم، عید سال بعد شده است.

این را اینجا می نویسم که بعداً نگویید از سر نادانی این طور زندگی کرد. از سر ناچاری این طور زندگی می کنم. زندگی ام. جوانی ام. آرزوهایم. استعداد هایم. خانواده ام را حتی. به ماهی چند میلیون تومان حقوق فروخته ام که بتوانم با آن خانه ای اجاره کنم و هزینه های زندگی با همسرم را بدهم که هفته ای نیامده که سرکوفت امکانات دوستان دیگرش را به من نزده باشد. من هم توضیح می دهم که بچه جان، من درس خوانده ام. با تمام توانم کار می کنم. حتی در مواقعی که خوش شانس بوده ام در سه یا چهار شرکت همزمان کار کرده ام تا بتوانم درآمد داشته باشم، این که آن چیزهایی که می خواهی را من ندارم از تنبلی ام نیست. تو بگو چی کار کنم و خرد می شوم با این توضیحات و ککش هم نمی گزد.

خودم کردم که لعنت بر خودم باد. او هم حق دارد که زندگی خوبی داشته باشد. اما کاش بفهمد که همه چیزم را به حراج گذاشته ام برای همین اندک زندگی. به خدا قسم.

من فکر می کردم حالا که فلان شده ام و بهمان شده است و این طور درس خوانده ام و الخ. زندگی خیلی خوبی خواهم داشت. به خارج می روم و تحصیل می کنم و و و. من قید جوانی و آروزهای بزرگم را به بهای همین خانه ای که  در حومه تهران اجاره کردم زده ام تا کنار تو باشم. کاش رحم می کردی و یک روز کمتر مرا می زدی. کمتر فحش می دادی.

کاش می فهمیدی. معرفت می داشتی.

می دانم تو هم سختی کشیدی اما حق را به تو نمی دهم که با من این طور کنی.

۰ ۰ ۰ دیدگاه

نفر قبلی خیلی وقته که از اینجا رفته

باید جرات فکر کردن به زندگی ام را به دست بیاورم. جرات رو به رو شدن با معنای بد رفتاری های او. جرات فکر کردن به عاقبت ادامه دادن به این وضعیت. آن قدر خم شده ام، له شدم، نیست شده ام تا بتوانم دوام بیاورم که دیگر خود او هم برایم ارزشی قائل نیست. نمی دانم چه شد که این شده ام.

۰ ۰ ۰ دیدگاه

زور الکی

این قماری‌ست که باخته ام. این که بیشتر بازی می‌کنم تا باختم جبران شود، فریب دادن خودم است. ارزشش را نداشت و حتی نمی‌خواهد که داشته باشد.

زور الکی می‌زنم تا زندگی‌ام با او را جمع کنم در حالی او هر روز بیش‌تر از قبل برایم سختش می‌کند.

۰ ۰ ۰ دیدگاه

خجالت

خجالت می کشم که به وضع زندگی ام فکر کنم. فقط منتظرم که بمیرم.

۰ ۰ ۰ دیدگاه

تف نکن

همه حیات و زیستن من، در زندگی مشترکم با او- در عاشق او بودن- خلاصه شده است. و همه خواسته ام از این زندگی مشترک این است که او روی من تف نکند و فحش خانوادگی رکیک ندهد.

۰ ۰ ۰ دیدگاه


اینجا قرار است راه فراری باشد.

آخرین مطلب
بایگانی